جلسه پرسش و پاسخ با حضرت حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری (از قم)

جلسه پرسش و پاسخ با حضرت حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری (از قم)
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir


تصاویر بسیار زیبا ارتباط دانش آموزان با شهدا

تصاویر بسیار زیبا ارتباط دانش آموزان با شهدا (دانش آموزان شیرازی در بهشت الرضا (ع) مشهد)
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.irکاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir


چند تصویر از مراسم بهشت الرضا

چند تصویر از مراسم بهشت الرضا
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir


جشن میلاد حضرت مهدی (عج) و مولودی خوانی آقای کیانی

جشن میلاد حضرت مهدی (عج) و مولودی خوانی آقای کیانی از مداحان بنام کشور
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir


تصاویر جشن میلاد حضرت مهدی (عج) و مولودی خوانی امیر آقا هنرور

جشن میلاد حضرت مهدی (عج) و مولودی خوانی امیر آقا هنرور
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

اینم یه عکس دیگه از جشن میلاد
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

یادش بخیر... عجب مراسمی بود... هیچ وقت یادم نمیره...


عکسای تو راه!

یه عکس هنری از من!
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

آقای لطفعلی زاده درحال تمرین مداحی برای مراسم های مشهد
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

اینم یه عکس هنریه دیگه!
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

بین تموم عشقا ، گنبد طلا رو عشقه..
کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir


تصاویر قبل از حرکت

تصاویر مربوط به قبل از حرکت بسمت مشهد مقدس

 کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir

کاروان بزرگ دانش آموزی مشهد مقدس - کبوتران حرم عشق - اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان شیراز - مدیران فردا - www.ModiraneFarda.ir


شب... سکوت... کویر...

» شب... سکوت... کویر...

بسم الله

تو راه بودیم...
شب... سکوت... کویر...
سکوت شکسته شد و آقای لطفعلی زاده از تغییر و تحولات در سفر امسال گفت.
تمامی کادر اتوبوس های خواهران اعم از مسئول اتوبوس و مسئولین انتظامات ، تدارکات و تبلیغات ، دانش آموز شده ... قدیمی ها هم نقش مشاور رو تو اتوبوس بازی میکردن... کار خیلی خوبی... این همون مسئولیت دادن و بقول خودمون میدون دادن به دانش آموزا بود...
رضا به یکی یکی اتوبوس ها زنگ میزد و از وضعیت اتوبوس میپرسید که یه وقت چیزی کم و کسر نداشته باشن...
یه بحثی تو ماشین به پا شد... بحث سر نحوه ترمز گرفتن سر پیچ بود... آقای لطفعلی زاده ، سر پیچ زحمت میکشیدن ترمز میگرفتن تا سرعت ماشین کم بشه! وحید و من میگفتیم که با دنده باید سرعت ماشین رو کم کرد... یعنی یه معکوس بکُن تو کُمِش!!! تا سرعت ماشین کم بشه! (اگه دخترا چیزی نفهمیدن عیبی نداره ، اینها یه سری اصطلاحات کاملا مردانه هست!!!)
و جالبتر از همه رضا میگفت که اصلا نمیخوات ترمز بگیری! تازه باید سرعت رو زیاد کنی که دَوَران حاصل از چرخش لاستیک ها بدور خودشون و نقطه سقل زمین و همچنین نیروی گرانش زمین و اصطحکاک حاصل از حرکت هوا بین دکمه پیرهن راننده و پیچ جاده است که باعث میشه ماشین بهتر بپیچه!!! (اگه دخترا و پسرا چیزی نفهمیدن عیبی نداره ، چون خودش هم نفهمید!)
موضوع با داوطلب شدن من و وحید و آقای لطفعلی زاده ختم بخیر شد!!!
ولی خدا رو شکر رضا هنوز گواهینامه نگرفته!!!

تو آدما هم همینه...
شما چی فکر میکنید... بعضی موقع ها که خیلی تند میریم ، چه جوری باید ترمزمون رو بکار بندازیم که نه به خودمون و نه به اطرافیانمون فشار نیاد؟؟؟
اصولا میدونیم کِی باید ترمز بگیریم یا هروقت رفت ته دره ، اون موقع تازه میفهمیم باید 10 ثانیه قبل ترمز میزدیم؟؟؟
واقعا تو زندگی آدم ها ، بعضی موقع ها ، ثانیه ها سرنوشت ساز هستن...
مثلا یکی عصبانی میشه و چند ثانیه صبر میده و خشمش کمتر میشه و یکی هم هست این چند ثانیه رو صبر نمیکنه و میزنه یکی رو سیب زمینی میکنه!!!
شاید صبر یه نوع ترمز باشه... مگه نه؟؟؟


همسفر کبوتران حرم عشق...

» همسفر کبوتران حرم عشق...

بسم الله

مسئول اتحادیه شیراز ، آقای لطفعلی زاده ، تازگی ها آقا فریبرز رو با کمال بیرحمی انداخت گوشه خیابون و رفت آقا پژمان رو جاش آورد!
حالا این آقا فریبرز و آقا پژمان ، کی هستن ، بماند...
نه بابا!!!... مسئول انجمن نیستن!!!... فریبرز همون فیات قدیمی آقای لطفعلی زاده هست که روم به دیفال ، گلاب به روتون ، آفتاب لب بومه! قبلا با هل دادن روشن میشد که الان دیگه نمیشه!... آقا پژمان گل (لطفا با ضمه بخوانید!) ، یه ماشین تیتیش مامانی هست که تازه گیره مسئول اتحادیه اومده!
حالا اینها چه ربطی به سفر مشهد دارن ، خدمتتون عرض میکنم:
سفر مشهد داشت شروع میشد که همه چی دست به دست هم داد که ماشین گیر من و آقای لطفعلی زاده و 2تا دیگه از بچه ها نیاد... آقای لطفعلی زاده طی یک اقدام متحورانه اعلام کرد که من آقا پژمان رو برای سفر مشهد میارم که با مخالفت شدید رفقا مواجه شد و در نهایت هم آورد!
ما هی میگفتیم آقا جون این چه کاریه؟ ماشین صفر رو نمی اندازن تو جاده... اونم میگفت ماشین مال خود امام رضاست و......... (برای اینکه ریا نشه این قسمت رو حذف کردیم!)
من هم با آقای لطفعلی زاده و 2تا دیگه از رفقا همسفر آقا پژمان شدیم و البته همسفر کبوتران حرم عشق...


راضی ام به رضای تو...

بسم الله

 

قبل از اینکه شروع کنیم یه صلوات بفرستید... الهم صلی علی محمد و آل محمد...

 

اگر دوست داشتین نوشته های قبلی رو بخونید... نوشته ها مرتبط به هم هستن...

خلاصه ما هم یه جورایی راهی شدیم... راهی مشهد الرضا... یکشنبه 26 اسفند بود...
 رفتم اتحادیه... همه جمع بودن... هر کی یه کاری میکرد...
یکی تبلیغات...
یکی انتظامات...
چندتا تدارکات!!!...
یکی آخرین هماهنگی ها...
یکی تایپ... ولی انصافا خط میخی ندیده بودیم که دیدیم... خیلی بد خط بود... چون که خیلی ها که جو بیسیم گرفته بودشون فکر کردم این نامه ها هم به کد نوشتن!!! دو ، سه تا خط رو بزور خوندم... دیگه ولش کردم... خود امین اومد نشست پاش... بقول ما کامپیوتری ها دی کد کرد... کداش رو باز کرد... گیر ندید... فقط خودش تونست خطش رو بخونه...
امیر هنرور هم اومد... امیر مداحه... خیلی پسر گلیه(با ضمه بخونید نه با کسره!!!)... انصافا انیجور آدما کم پیدا میشن... به هیچی قانع بود... با اینکه برای خودش کسی بود و صدای قشنگی داشت... ولی اصلا اهل کلاس گذاشتن نبود...
نیومده باید میخوند... امین گفت پاشو برو برای شهادت امام حسن بخون...
اونم رفت... بازم مثل همیشه... خیلی قشنگ...
ما که نمی تونستیم بریم پهلوش... آخه داشت تو خواهرا میخوند... نه اینکه از پسرا کسی نبودا... بودن ولی جای دیگه... اونطرف خیابون توی یه مدرسه... خوب دیگه... جو بشدت فمنیسیتیه!!!... ذلالت!!!... از این چیزا خیلی زیاده... حالا بدترش هم میبینید...
خلاصه ما هم نشسته بودیم تو اتاق حالشو میبردیم....
مجلس که تموم شد امیر با پسرش اومد... همین چند ماه پیش این پسر ناز رو که امیر حسین اسمشه خدا بهش داده بود...
باید یواش یواش بچه ها سوار اتوبوس میشدن... 11تا اتوبوس خواهر... 4تا اتوبوس برادر!!! خب دیگه... البته نه اینکه کم ثبت نام کرده باشن... تو برادرا یه چیزی بنام فیلتر بود... نمیذاشتن همه کس ثبت نام کنن... ولی آخرش نفمیدم فیلتری که ماها رو رد کرده... کی رو رد نمیکنه؟؟؟!!!...
بعد نماز ظهر دردسر اولی شروع شد... سوار کردن بچه ها... یعنی دخترا و پسرا...
طبق معمول مثل اینکه امسال هم باید با ماشین سواری میرفتیم... آخه به غیر از اتوبوس ها پنج ، شیش تا ماشین سواری بودن که مسئول ها رو با وسایل مورد نیاز رو میبردن...
پیک آپ... پاترول... مزدا... پراید... ... ... ... ...
جای ما هم مثل اینکه توی پاترول بود... راننده پاترول آقای آتشی بود... پارسال عید هم که میخواستیم بریم مشهد با همین آقای آتشی و پاترول آبیش بودیم... من... عقیل... قدرت...
احمد اومد گفت نکنه با سواری بری...
گفتم خوب با من که نیست... هرچی گفتن باید انجام بدم...
احمد گفت اگه راضیشون کردم با اتوبوس بیای... میای؟؟؟!!!...
گفتم هرچی بگن انجام میدیم...
رفته بود به امین گفته بود که من دوست دارم با اتوبوس بیام ولی روم نمیشه به شما بگم!!!... نامرد... من همچین حرفی زدم؟؟؟...
امین هم زده بود تو حسش و گفته بود باید فکر کنم...
خلاصه کار ما که مشخص نبود... همینجوری خوشحال خوشحال ول میگشتم... یعنی میگشتیم...
گاهی اوقات با بچه امیر بازی میکردیم... گاهی اوقات اذیت هم میکردیم... گاهی اوقات........
بنده خداها سایت فرماندهی... خیلی زجر میکشیدن... این ور بدو... اون ور بدو...
البته از این سایت فرماندهی بعدا خیلی خواهید خوند... یه اوضاعی با این سایت فرماندهی تو مشهد داشتیم که بعدا میگم...
خلاصه بعد 3 ساعت با تلاش سربازان گمنام امام زمان (سایت فرماندهی!!!) خواهرا سوار اتوبوس شدن...
اگه کنتراتی به ما داده بودن 10 دقیقه ای سر و تهش رو بهم می اوردیم!!!...
احمد رو تو اتوبوس دیدم... خیلی ناراحت بود که باهاش نمیرم...
رفتم پیش امین...
- خب اگه اجازه بدین تا ما هم با اتوبوس بریم...
- باشه برو... تو هم که بچه ها رو میفرستی... پیغام پس خون... میگی نمی خوای با ما بیای... اشکال نداره...
- نه بخدا... شما که تو ماشینتون جا ندارین... باید با یه ماشین دیگه برم... وگرنه همه رو زیر فی میفروختم میومدم با شما... من که از خدامه...
خلاصه آخرش هم رفتم ساکام رو از تو پاترول برداشتم رفتم تو اتوبوس... سوار که شدم شروع شد...
- آقا کارتتون لطفا...
- بابا... من خودم کارتم... من که کارت سوار شدن نمی خوام!!!...
- نه... نمیشه...
- ای بابا... حالا بیا درستش کن...
- آقای پوربشیری (مسئول اتوبوس و از اون آدما گل روزگار) این چی چی میگه؟؟؟
- چی میگه؟؟؟
- به من میگه کارت... خب من کارت از کجا بیارم؟؟؟... انگار توجیه نیست... اصلا این کی هست؟؟؟
- خب راست میگه... کو کارتت؟؟؟!!!...
خلاصه حسابی ضایع شدم... زبونم بند اومد... جلو این همه آدم...........
- شوخی کردم بیا سوار شو... آقا اشکال نداره... ایشون کارت ندارن....
رفتم سوار شدم... بجای استقبال همون دوستانی که از ما ناراحت شده بودن... من رو فرستادن اون عقب اتوبوس...
صندلی آخر نه....
بوفه؟؟؟ کاشکی بوفه بود...!!!
پشت اتوبوس؟؟؟... نه دیگه به اون شدت...
پشت صندلی آخر... جلو بوفه... روی زمین!!!...


انگار جدی جدی این سفر باید با سفرهای قبلی فرق داشته باشه... اون از جریان های خوانواده ام... اینم هم از راه افتادنم... پشت صندلی آخر... کف زمین اتوبوس ایران زاغارت...
همیشه فکر میکردم مگه میشه تا وقتی که آدمایی هستن تا از تبریز... اصفهان... شیراز... بوشهر... با پای پیاده میان مشهد... امام رضا دیگه به ما نگاه کنه؟؟؟
خدایا نمی دونم چه خبره... انگار میخوای با سختی بیام مشهد... البته نه بسختیه اونایی که با پای پیاده میان مشهد... ولی انگار میخوای سخت تر از هر سال دیگه که اومدم مشهد... این دفعه بیام... با کمی سختیه بیشتر...
خدایا راضی ام... راضی ام به رضای تو...
خدایا کمکم کن... کمکم کن تا در سخت تر از این سختی ها بگم... راضی ام به رضای تو...


<      1   2   3      >